ایلیا ایلیا ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

طعم زندگی

اردیبهشت و ....

ایلیا جان کمتر از یه ماهه دیگه تو دو ساله میشی ولی این روزای قشنگه اردیبهشتی من و میبره به دو ساله پیش. روزای پر از انتظار و استرس . شکمم دیگه کاملا بزرگ شده بود. ولی من برای سلامتی تو هر روز میرفتم پیاده روی . یه وقتایی با بابایی یا مامان شهناز یه وقتایی هم خودم تنها. وسطای راه خسته میشدم و کمرم درد می گرفت رو یه صندلی می نشستم و خستگیم و می گرفتم و دوباره پیاده روی . من خودم عاشق اردیبهشتم. دوست داشتم تو رو هم هر روز ببرم بیرون که بهترینا رو ببینی .  حالا تو در آستانه ی 2 سالگی هستی و خودت با قدمای کوچولوت می تونی به این طرف و اون طرف بری و من و به دنبال خودت بکشونی .  می تونی حرفای شیرین هر چند نصفه نیمه یا نا مفهموم بزن...
28 ارديبهشت 1392

حرفای خودمونی

گل پسرم ،همه ی زندگی مامان، می خوام تا آخر این ماه از شیر بگیرمت. از الان دلتنگ لحظه های شیرین شیر خوردنتم. نگاههای قشنگت  و شیرین کاریات، آواز خوندنت و چشمک زدنات. ولی چه کنم که چاره ای نیست و این سیر طبیعی تکامل همه ی آدماست. از اونجا که همیشه همه چیز برعکس میشه. الان انقدر وابسته به شیر خوردن شدی که اصلا هیچ جوره نمیشه قانعت کرد که دیگه موقع خوردن نیست. انگار همین دیروز بود که روز و شب برای شیر نخورذنت گریه می کردم و ناراحت بودم ولی الان تو عاشق شیر خوردنی و این تویی که برای شیر خوردن گریه می کنی. امیدوارم این مرحله هم به خوبی بگذره و تو به راحتی با این موضوع کنار بیای. بیشتر از همیشه دوستت دارم  ...
18 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طعم زندگی می باشد