عاشقونه های من و پسرم
دوست داشتم می تونستم از همه ی لحظه های این روزامون فیلم یادگاری بگیرم. لحظه هایی که تو بی بهونه تو بغلم میپری و صورتم و بوسه بارون میکنی و با زبون شیرینت به من میگم مامان دوست دارم و وقتی ازت میپرسم چقدر با صدای بلند میگی زیااااااد
وقتی یه روزایی بیشتر میخوابی دلتنگ شیطنتات و شیرین زبونیات میشم. چقدر برام جذاب و دوست داشتنی هستی. با هر کلمه که با صدای کودکانه ات برام میگی من و به اوج میرسونی و دلم و پر از عشق میکنی جوری که دوست دارم همون موقع سفت تو بغلم بگیرمت و تا جایی که میتونم ببوسمت و صدای خنده های پر از هیجان و لذتت توی فضای خونمون بپیچه تا همه بدونن من با وجود تو چقدر خوشبخت و خوشحالم.
چیزی قشنگ تر از این نیست که گاهی با وجود تموم بچگی ات و بی غل و غش بودنت ،ناراحت بودن من و میفهمی و تموم تلاشت و میکنی که من و خوشحال کنی و بخندونی و با محبت های مخصوص خودت دلم و پر از شادی میکنی
ایلیا جونم که واقعا جونم و تموم زندگیمی دوست دارم.