دلتنگی من
ایلیای عزیزم گاهی به بزرگ شدنت فکر می کنم و دلم پر از شور میشه تصور قد و بالای رشیدت و صورت مردونه ات. ولی یکدفعه یه دلتنگی عجیبی تموم وجودم و پر می کنه. دلتنگ این روزا میشم. که داره مثله باد میره...........................
دلتنگ صدای نفسای خوشگلت که می گفت من می تونم سینه خیز برم. دلتنگ صدای تاپ و توپ دستات روی سرامیکا می شم که نوید چهار دست و پا رفتنت بود. وقتی که با ترس سعی می کردی قدمی بر داری و تموم تار پود وجودم و از خوشحالی میلرزوندی. دلتنگ لحظه لحظه های تلاشت برای بزرگ شدن میشم که هر لحظه اش برای من پر از عشق و هیجان بوده...... مامان جون اشکام دیگه اجازه نوشتن نمیده.
فقط دوست دارم وقتی وبلاگت و که باعشق برات درست کردم و می خونی بدونی که عاشقونه دوست دارم. و حتی نمی تونم یه لحظه بدون فکر تو باشم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی