ایلیا ایلیا ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

طعم زندگی

پسر عزیزم.........

آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباسها یم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و درکم کن ... یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی تکراری را برایت تعریف کنم وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم، با تمسخر به من ننگر وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند، فرصت بده و عصبانی نشو وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده، همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی زمانی که می...
22 آبان 1391

چه خوب که تو هستی که...

چه خوب که تو هستی که با لبخندت دلم و پر از شادی بکنی. چه خوب که تو هستی که با صدای پاهای کوچیکت خونه رو از سکوت در میاری چه خوب که تو هستی که با بوسه هات من و خوشبخت ترین مادر دنیا بکنی چه خوب که تو هستی که با دستای کوچولوت من و ناز بکنی  چه خوب که تو هستی که من و محکم تو بغلت بگیری و سرت و رو شونه ام بذاری چه خوب که تو هستی که با مامان گفتنت یادم میاری که منم یه مادرم چه خوب که تو هستی که می تونم هر روزم و با بوی تو شروع و با بوی تو تموم بکنم چه خوب که تو هستی که می تونم وقتی می خوابی صورت یه فرشته رو ببینم چه خوب که تو هستی که مادری و به من یاد بدی و چه خوب که تو هستی تا بد...
21 آبان 1391

چند تا عکس از پسر گلم

فسقلی شیطونم از روی مبل اومدی رو میز ناهار خوری؟ مثلا ما اون قوها  رو    گذاشتیم اونجا که بلند تره تا تو دست نزنی آخه خونه مامان اعظم و تلاش برای رسیدن به کلید برق   و حالا موفق از خاموش کردن لامپ و یه نگاه هم به بابا صدری که کنارت نشسته چه خوشتیپ شدی آقا اومدی عروسی؟ خونه مامان اعظم . در حالی که می خواستی عمو علیرضات و خیس بکنی تو می گی کی همه ی کارتای عمو علیرضا رو پخش کرده کف خونه؟ و حالا پسرم می خواد دو رکعت نماز بخونه ...
17 آبان 1391

به آذین

ایلیا جون دختر خاله محبوبه 5 روز پیش به دنیا اومد. خیلی ناز و خوردنیه. مثله خودت که وقتی به دنیا اومدی همه عاشقت شدن. البته تو تپلی تر بودی . وقتی دختر خاله رو دیدم یاد اون موقعی افتادم که تو به دنیا اومدی و بهم نشونت دادن و منم عاشق پسر گلم شدم. راستی اسم دختر خاله رو به آذین گذاشتن که به بنیامین هم بیاد.  اینم عکس عزیز خاله ...
30 مهر 1391

دندونای کوچولو

از یازده ماهگی دیگه دندون در نیاوردی بودی. لثه ات خیلی ورم داره و تو  اذیت می شی مخصوصا شبا وقتی می خوابی.  تا اینکه چند روز پیش دیدم اون ته یه دندون تخت در آوردی. خیلی خوشحال شدم. آخه اصلا توقع نداشتم دندونای تختت الان در بیاد. اونایی که ورم داره هنوز بیرون نیومدن. چند روز بعد هم یه مرواریده دیگه به دندونات اضافه شد و الان ده تا دندون داری. البته فکر کنم دو تا دیگه هم تو راه داشته باشه. مامان جون حسابی دندون دار شدی. پس پسر گلم دیگه خوب غذا بخور و انقدر مامان و اذیت نکن. آ؟خه من برای غذا نخوردت خیلی غصه می خورم............ ...
30 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طعم زندگی می باشد