ایلیا ایلیا ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

طعم زندگی

خداحافظ می می

1392/10/30 9:42
نویسنده : مامی ایلیا
238 بازدید
اشتراک گذاری

امروز ششمین روزه که دلتنگم.... 

دلتنگ دادنه شیره ی جونم به عزیزترینم. 30 ام اردیبهشت روز شروع این دلتنگیا بود. آخرین بار ساعت 10:30 روز دوشنبه 30 اردیبهشت بهت شیر دادم و بعد از اون تصمیم گرفتم این قصه رو تموم کنم. 

برای تو سخت بود ولی برای من سخت تر.  یکی از بزرگترین لذتای زندگیم همین دو سالی بود که بهت شیر میدادم. هر چند وقتی تو آغوشت می گرفتم و  اون فقط شیر نبود که بهت میدادم همه ی عشقم و همه ی احساسم و تقدیمت می کردم. 

دو سه روز اول تو خواب بهونه ی می می تو می گرفتی. من و بابا امین بغلت می کردیم و بعد از خوردن یه کمی آب دوباره می خوابیدی. دلم ریش میشد وقتی با بغض می گفتی نه نه نه ولی چاره ای نبود . توی روز هم فقط یکی دو روز اول دلت خیلی هواش و می کرد انگار باورت نمیشد که می می اَخ و تلخ شده باشه. ولی به محض اینکه می خواستی بخوری حس می کردی تلخه می گفتی نه اَخ تلخ نه 

الان با گذشتن 6 روز یه دفعه دلت هواش و می کنه لباسم و یکمی و بالا میزنی و سرت و میذاری روی شکمم و یه کم ناز می کنی و بعدش میری دنباله بازیت. 

انگار همین دیروز بود که برای اولین بار تو بیمارستان بغلت گرفتم و لذت مادر شدن و همراه با شیر دادن بهت تا عمق وجودم حس کردم. 

انگار همین دیروز بود که تو برای شیر خوردن بی تاب میشدی و تا سینه ام و به دهان می گرفتی و معجون عشقم و می خوردی آروم می گرفتی و به خواب ناز میرفتی

انگار همین دیروز بود که برای شیر خوردن بد قلقی می کردی و من نازت و می کشیدم. هزاران بار به درگاه خدا التماس کردم و نذر و نیاز که دوباره پسرم تو بیداری با میل خودش شیرم و بخوره تا منم دنیام و تو چشمای سیاه و قشنگش و ببینم .

انگار همین دیروز بود که بعد از 9 ماه بلاخره رضایت دادی و شیر خوردن تو بیداری و از سر گرفتی و دل من عاشق و بی قرار شیرین کاریای موقع شیر خوردنت کردی 

انگار همین دیروز بود که لباسم و با دستای کوچولوت بالا میزدی و با صدای پر از خواهش تکرار می کردی. مامان می می مامان می می 

و.... همه ی این روزا مثله برق و باد می گذره ولی دل من هر روز بیشتر اسیر پسر کوچولوم میشه.

بدون همیشه دوستت دارم و لحظه ای بدون تو نمی تونم باشم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مانلی
7 خرداد 92 15:43
بسلامتی مهدیه جون...آقایی شده واسه خودش ایلیا خان بوووووووووس
خاله نفیسه
11 خرداد 92 11:04
الهی.عشق خاله خیلی شیرینه.انقدر آقاست که وقتی از می می جداش کردن مامانشو اذیت نکرد
مامان آنیسا
11 خرداد 92 15:17
خوب خدارو شکر که یکی از مراحل سخت رو به راحتی گذروندید!ببوس پسر ماهتو عزیزم


مرسی گلم که همیشه به یاد پسر کوچولوی من هستی
مامانی درسا
24 خرداد 92 2:15
عزیزم تولدت هزاران بار مبارک همیشه خوش باشی و سلامت


مرسی از لطفت عزیزم.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طعم زندگی می باشد