دردونه مادر
میدونم میدونم مامان تنبلیم دیر به دیر به وبت سر میزنم و بروزش میکنم ولی دغدغه های زندگی واقعا مجالی بهم نمیده . از این بگم که گل پسر مامانی تو این تاریخ 38 ماه و 12 روزشه . پسرم برای خودت مردی شدی تو کارات کلی پیشرفتای خوب خوب داشتی. نمونه اش اینکه دیگه خودت به تنهایی تو تختت میخوابی و بلاخره با اینکه خیلی سخت بود جداشدن از آغوش مامانی و همینطور جدا شدن من از دستای کوچولوی پسرم که شبا دورگردنم حلقه میشدن ولی 22 تیر دیگه این تصمیمم و عملی کردم و تو یه عملیات انتحاری بردم تو اتاق خواب خودت البته ناگفته نمونه که من و بابا هم پایین تختت خوابیدیم چون برات خیلی سخت بود جدا از ما بخوابی چه برسه که دوز از ما باشی با مشورت با اطرافیان تصمیم بر این شد که ما هم تا وقتی که به تختت عادت کنی تو اتاقت به عنوان همراه بخوابیم بعد از اون یواش یواش فاصله رو بیشتر کنیم و از اتاق بیایم بیرون . خیلی سخت قبول کردی تو تختت بخوابی نزدیک سه هفته مقاومت کردی گریه و ناراحتیت و تحمل کردم ولی کوتاه نیومدم این کار همینجوریشم خیلی دیر انجام شده بود به هر حال الان شبا بعد از خوندن قصه خودت میری تو تختت میخوابی . شبای قبل وقتی بیدار میشدی که بری دستشویی به محض اینکه از دستشویی میومدی بیرون با همون حالت خوابالو مثله جت میرفتی تو جای من میخوابیدی ولی نقشه ی کوچولوت نمیگرفت و وقتی میومدم بذارمت تو تختت گریه میکردی که نمیخوام تو تختم بخوابم بگو بیان تختم و ببرن نمیخوامش جایزه ام نمیخوام . خلاصه اینکه داستانایی داشتیم. در هر صورت الان راضیم امیدوارم مراحل بعدیم به خوبی طی بشه
یکی یه دونه ی مامان تو مراسم عروسی
عکس پدر و پسر که مامان بلاجبار کات شده
و حالا چند تا عکس که تو دوربین گوشیم بوده
مینی مانکنم که ژست گرفت و ازم خواست ازش عکس بگیرم البته با دوربین گوشی و بی کیفیت
عکس سلفی پسرم که از نزدیک ترین فاصله گرفته
عکس با عینک مامان عاشق این تناسبش با سایز صورتتم
عمر منی مامان