سفرنامه
اردیبهشت ،ماه سفر کردنه ماست امسالم با دایی و خاله رفتیم شمال .از محمودآباد شروع کردیم و شهر به شهر رفتیم تا لاهیجان. همه چیز سفر عالی بود هوا ، دریای تمیز و همسفرامون و تو فندوق مامان . البته تو ماشین شیطنت میکردی ولی در کل با همه ی شیطنتا و گاها حرف گوش نکردنات سفر خوبی بود. من دوست دارم از مسافرتامون فقط خاطره های خوش برامون بمونه
حالا یه چند تا عکس بذارم حال و هوای وبلاگت عوض بشه ولی خوب باید اینم بگم که اصلا تو عکسا با مامان و بابا همکاری نمیکنی و خیلی ازت عکس گرفتیم ولی تو هیچکدوم حواست نیست
من و بابام
من و مامانم
خودم در نقش عکاس
ایلیا با لباس محلی البته بابا امینم تو عکس هست ولی نمیشه عکسش و بذارم دعفففامون میکنه با هزار اصرار راضی شده با این لباسا عکس بگیره
یه عکس سه نفره با مامان و بابا
اینم یه عکس که ایلیای عکاسباشی از مامان و باباش گرفته حرف نداره
کنار ساحل و شن بازی البته این بار ترستمت ریخته بود و میزدی به دل دریا و سر تا پا خیس برمیگشتی
به آذین خاله که تو این سفر همش از دست تو فرار میکرد چون تو هر چی دستش بود و ازش میگرفتی
شن بازی با خاله و بنیامین
آراد عشقولک عمه
ایلیای عکاسباشی و یه عکس از بابا امین موقع جوجه کباب درست کردن
طبیعت جواهر ده خیلی رویاییه
اینم کشف ایلیا و بابا امین سوسک شاخدار که ایلیا کلی باهاش حال کرد
و آخرین عکس ماهی خاویار کاخ مرمر